كوتاه تر از ديدار مان
يادگاري ست در واژه ها
«شعري بود از تو»
مي كارد دانه هاي حسرت را
در ترنم نفس هاي تنهايي
كه سخت مي رويد بر سينه ام
و بر مي آيد چون آه
من در آغوش زمان ، رفتني ها را مي رفتم
ولي در نگاهم اضطراب
و ثانيه هايي که دور مي شوند
از مني که .
تپش هاي قلبم به شمارش زمان نزديک است
گاهي با شتاب
و گاهي بي حساب.
درباره این سایت